نوشته ریچارد هریس، خیابان بعدی
روزنامه نگار و نویسنده، کوکی رابرتز در خانه خود در بتسدا، مریلند در 5 فوریه، … [+]
کمی بیش از دو سال از زمانی که مری مارتا کورین موریسون کلیبورن باگز رابرتز را به دلیل سرطان سینه در سن 75 سالگی از دست دادیم می گذرد. داستان از این قرار است که برادر بزرگترش تامی نمی توانست کورین را تلفظ کند، بنابراین نام مستعار "کوکی" را به او داد و گیر کرد. . اما زمانی که او برای اولین بار در سال 1977 به NPR آمد، رابرتز شنید که رئیس جمهور فرانک مانکیویچ از داشتن یک گزارشگر روی آنتن به نام کوکی عصبانی نیست. در پاسخ، او داستان خود را با استفاده از هر هفت نام خود امضا کرد. نکته مشخص شد. با کوکی رابرتز درگیر نشوید.
از آن زمان به بعد، او همیشه کوکی بود: به عنوان یکی از "مادران بنیانگذار" NPR که کنگره را در آنجا پوشش می داد و در بخش تحلیل هفتگی نسخه صبحگاهی خود که تبدیل به "از کوکی بپرس" شد. به عنوان مجری برنامه "این هفته" از ABC (من با او در NPR و ABC کار کردم). روی جلد پنج کتاب پرفروش ملی درباره زنانی که به تاریخ سیاسی آمریکا کمک کردند و به عنوان مربی برای زنان روزنامهنگار جوان، به آنها قدرت داد تا راه خود را در تجارت طی کنند.
همسرش، روزنامهنگار استیو رابرتز، اکنون کتابی دوستداشتنی درباره همسرش که ۵۳ سال عمر کرده بود، نوشته است، " کوکی: یک زندگی خوب ،" و با من در مورد کار، ایمان، انسانیت، 17 سال مبتلا به سرطان سینه متاستاتیک و تراژدیهایی صحبت کرد که خانوادهاش، از جمله مرگ پدرش، رهبر اکثریت مجلس نمایندگان ایالات متحده، هیل بوگز، در یک سانحه هوایی در سال 1972 (مادرش، نماینده لیندی باگز، جانشین او در کنگره شد)، خواهر بزرگترش در سن 51 سالگی بر اثر سرطان درگذشت و برادر کوچکش. مردن در نوزادی
برای استیو رابرتز، استاد رسانه و روابط عمومی در دانشگاه جورج واشنگتن و گزارشگر باسابقه نیویورک تایمز، تنها یک راه برای مواجهه با غم از دست دادن کوکی وجود داشت و آن این بود که خود را به تحقیق و نوشتن کتابی که به زنی که او می نامد اختصاص داده بود، بپردازد. "عشق زندگی من."
در اینجا نکات برجسته مصاحبه ما است که برای طولانی و وضوح ویرایش شده است:
خیابان بعدی : من همیشه یک نصیحت را که کوکی پس از آن همه تراژدی و از دست دادن زندگیاش ارائه کرده بود به خاطر میآورم. وقتی یکی از نزدیکان خود را از دست می دهید – یک همسر، یکی از اعضای نزدیک خانواده یا دوست – کوکی گفت: چیزی به نام بسته شدن وجود ندارد. کلمه وحشتناکی است. روند سوگواری برای همه متفاوت است، اما هرگز بسته نمی شود. سفر شما چگونه بوده است؟
استیو رابرتز : اندکی پس از مرگ او، تصمیم گرفتم که این همان راهی باشد که من غمگین شدم، شیوه ای که من جشن گرفتم، روشی که یاد او را پذیرفتم. من هنوز هم در خانه ای که چهل و دو سال است زندگی می کنم و در یک تخت می خوابم. ما پنجاه و پنج سال پیش در آن خانه ازدواج کردیم که متعلق به پدر و مادرش بود. بنابراین، من با خاطرات او احاطه شده ام و این راهی است که من آن را می خواهم.
برخی از مردم با ورق زدن، با رفتن برای شروع زندگی جدید غمگین می شوند. من نمی خواهم زندگی جدیدی را به این معنا شروع کنم. اما من می خواستم داستان او را به تصویر بکشم، و این یک هدیه عالی برای من بود.
گاهی اوقات دردناک بوده است که توسط کووید تشدید شده است. من در کتاب می گویم که هر مصاحبه ای که انجام دادم – و خیلی با دوستان قدیمی او انجام دادم – همه به گریه ختم می شدند، اشک های آنها و اشک های من. من به یک صفحه کلید ضد آب روی کامپیوترم نیاز داشتم.
برخی از عکس های مورد علاقه من از کوکی در سفرهای او برای نجات کودکان، در محاصره بچه های کوچک گرفته شده است. در یک سفر دلخراش به ویتنام، کوکی دختر ما، بکا را با خود آورد و آنها در حال بازدید از مدرسه ای در بالای کوه بودند. کارولین مایلز، مدیر عامل Save the Children برای سالها گفت: "باران بود، باران می بارید. و ما در دو کامیون از نوع SUV بودیم که از کوه بالا می رفتیم و فوق العاده لغزنده بود. جاده درست مانند یک جاده خاکی بود. اما حالا یک جاده گلی و ماشین به طرز دیوانهواری از این جاده میلغزید. در دو طرف جاده یک افت شیبدار وجود داشت و کوکی به سمت من چرخید و گفت: "اگر از این کوه بیفتیم، تو مرده.' و من گفتم: "اگر از این کوه بیفتیم، همه مرده ایم."
آنها در نهایت به اوج رسیدند و کوکی – که هرگز یک جین جین یا کفش کوهنوردی یا هر نوع لباس ورزشی نداشت – دامن و کفش چرمی پوشیده بود. مایلز به یاد میآورد: «پس از ماشین پیاده شد و به محض اینکه از ماشین پیاده شد، با کفشهای تخت کوچکش در گل فرو رفت. ما به مدرسه میرسیم و کفشهایش هزاران گِل است. و بچههایی همه جا میدوند، درست است؟ و بنابراین او بالا و پایین میپرد تا گل و لای کفشهایش را از روی کفشهایش پاک کند و گل و لای پاشیده شود. بچه ها شروع به خندیدن می کنند. آنها فقط به صورت هیستریک به این زن می خندند، با گل و لای تمام کفش هایش، این خانم دیوانه بالا و پایین می پرد و گلی که همه جا پاشیده می شود.
بنابراین او فکر کرد، خوب، این واقعا آنها را خوشحال می کند، بنابراین من فقط به این کار ادامه خواهم داد. بنابراین او این کار را برای مدتی انجام داد تا بچهها ساکن شوند.» منطقه آنقدر دورافتاده است که خانوادههایشان مجبورند بچهها را هر یکشنبه بعدازظهر به مدرسه بیاورند و در پایان هفته آنها را ببرند. «ساعتها و ساعتها طول میکشد. مایلز میگوید: ساعتها برای پیادهروی به خانه، اما آموزش برای این خانوادهها آنقدر مهم است که میخواهند این کار را انجام دهند. و من به یاد دارم که من و کوکی هم از آن مدرسه غافلگیر شده بودیم و هرگز آن دیدار را فراموش نمی کنم."
از کتاب کوکی: یک زندگی خوب توسط استیون وی. رابرتز. حق چاپ © 2021 توسط استیون وی. رابرتز. منتشر شده توسط هارپر، اثری از انتشارات هارپر کالینز. تجدید چاپ با اجازه.
چه نوع توصیه ای می توانید به افراد دیگری که از ضرر مشابهی متحمل می شوند بکنید؟
من در توصیه زیاد نیستم زیرا فکر می کنم هر کس باید مسیر خود را پیدا کند. این یکی از اساسی ترین تجربیات در وجود انسان است. همه ازدواج نمیکنن همه بچه ندارند همه از مدرسه فارغ التحصیل نمی شوند. اما همه عزادارند و زمانی در زندگی خود، همه غمگین می شوند. این یک تجربه جهانی است و هر کسی باید خودش آن را کشف کند.
پسرم [لی] به من گفت که پدر یکی از دوستان خوبش فوت کرد و مادرش شش هفته بعد خانه را به بازار عرضه کرد. این من نیستم. کاری را پیدا کنید که بتوانید برای جشن گرفتن عزیزتان انجام دهید. شاید این توصیه خوبی باشد. حداقل برای بسیاری از مردم، این یک روش سالم برای سوگواری است.
کوکی در سال 2019 در 17 سپتامبر درگذشت. این روز قانون اساسی است، روزی که اعضای کنوانسیون قانون اساسی پیش نویس قانون اساسی را امضا کردند. من اغلب از 6 ژانویه به این فکر میکردم که کوکی در شورش چقدر وحشتناک بود.
اولین عضوی از خانواده او که به کنگره انتخاب شد، ویلیام چارلز کول کلیبورن در سال 1797 بود. یکی از مورخین سیاست آمریکا، خانواده مادر کوکی را دومین خانواده برجسته در تاریخ سیاسی آمریکا دانسته است که فقط روزولت ها از آنها پیشی گرفته اند. و این به این دلیل است که آنها دو رئیس جمهور داشتند.
بنابراین، این عمیقاً عمیقاً تعبیه شده بود، احترامی برای سیاست به عنوان یک حرفه، احترام به کاپیتول، به عنوان مقر حکومت، احترام به سنت هایی که علیرغم رقابت های حزبی، افرادی که به کنگره خدمت می کردند و به کشور خدمت می کردند به هر یک از آنها احترام می گذاشتند. دیگر. و بنابراین، من فکر می کنم که کوکی نه تنها در مورد حمله فیزیکی به ساختمان، بلکه عدم درک سیستم آمریکایی که این حمله منعکس کننده آن بود، عمیقاً وحشت زده و ناراحت می شد.
جورج ویل پس از مرگش گفت که کوکی اهل واشنگتن دیگری است، واشنگتنی قبل از اینکه قبیلهگرایی مدنیت را ببلعد، واشنگتنی قبل از هیستری مداوم. این جور آدمی مثل کوکی که واشنگتن را با غرغر بر چهره اش نشان نمی دهد، بلکه واشنگتن را با لبخندی درخشان نشان می دهد. آیا کوکی ناله کرد که واشنگتن چه شده است؟
بله، او به نظام دو حزبی اعتقاد داشت، اما همه باید به نظرات یکدیگر احترام بگذارند.
کوکی یک شرکت کننده بسیار فداکار در مراسم عبادت بود و به یاد دارم زمانی که او در کلیسای کاتولیک در محله ما شرکت کرد و در صندلی جلو نشسته بود، در آن زمان رئیس مجلس نمایندگان، تیپ اونیل، یک دموکرات ماساچوست، و درست در کنار او، سناتور جیمز باکلی، بسیار سناتور محافظه کار کانکتیکات و کوکی به شکلی معمولی به سمت آنها می رود، دست هایش را بیرون می اندازد و می گوید: "کلیسای مادر مقدس فرزندانش را دور هم جمع می کند." خب، این یک شوخی بود، اما یک نکته اساسی وجود داشت که مهم بود. اگر روز یکشنبه در کلیسا با کسی آرنج به آرنج می نشینید، آیا این تا حدی از طرفداری کم می کند؟ آیا این درک خاصی را ایجاد می کند؟ البته این کار را می کند. و همه اینها در واشنگتن امروزی تقریباً از بین رفته است.
کوکی از پلتفرم ملی خود برای بیان نگرانی های زنان استفاده کرد، شاید زمانی به یاد ماندنی تر از زمانی که سناتور جان تاور برای وزیر دفاع نامزد شد. زمانی که از او در مورد اتهامات مربوط به زن ستیزی پرسیدند، تاور از کوکی خواست تا تعریفش را از این موضوع ارائه دهد. کوکی بدون از دست دادن گفت: "فکر میکنم اکثر زنان وقتی آن را میبینند، میدانند، سناتور."
اینها احتمالاً یازده کلمه معروفی هستند که او تا به حال در تلویزیون گفته است.
یکی از مهم ترین چیزهایی که به ظهور کوکی به عنوان یک چهره در روزنامه نگاری، به ویژه در آن لحظه، دامن زد، این بود که زنان زیادی او را تشویق می کردند. و او مملو از نظرات شد: "بالاخره یک نفر در مقابل آن مردان ایستاده است، کسی آنچه را که من معتقدم می گوید." و این هسته اصلی محبوبیت او بود.
او هرگز و هرگز از این واقعیت غافل نشد که به عنوان یک زن پیشگام بسیار ممتاز بود، که به او بستر و فرصتی داده شد تا نه فقط برای خودش، بلکه برای زنان دیگر صحبت کند. و او همیشه این مسئولیت را به شدت احساس می کرد.
مردم گفتهاند که کوکی پهنای باند شگفتانگیزی داشت و به طرز جادویی بیش از بیست و چهار ساعت از روزش را فشرده میکرد. حتی در آخرین روزهای زندگیاش در بیمارستان، او از شما میخواست که جعبه دستور غذایش را در خانه جستجو کنید تا بتواند دستور پخت نان ذرت خرچنگ را به یکی از پرستارانش بدهد. چگونه او وقت داشت تا در تمام اعمال مهربانانه خود جای بگیرد؟
ما هنوز در حال تلاش برای کشف آن هستیم. از بسیاری جهات، کوکی خصوصی به همان اندازه مهم بود، اگر نه مهمتر از کوکی عمومی. او هر روز یک کار خوب برای دیگری انجام می داد – با یکی از دوستانش صحبت می کرد، چکی برای خیریه می نوشت، به اتاق بیمارستان کسی می رفت، به یک زن جوان در اتاق خبر مشاوره می داد.
یک روزنامه نگار برجسته به نام آمنا نواز که اکنون در شبکه خبری پی بی اس، فرزند مهاجران پاکستانی است، حضور دارد. او به یاد می آورد که پدر و مادرش یکی از کتاب های کوکی را در کودکی به او دادند و والدینش گفتند: "این شخصی است که باید از او الگوبرداری کنید." و در تمام آن سالهایی که او با تماشای کوکی در تلویزیون بزرگ میشد، این همان کسی بود که از خود الگوبرداری کرد.
همه نمی توانند ستاره تلویزیون باشند. اما همه می توانند انسان خوبی باشند. همه می توانند از کوکی بیاموزند که انجیل زندگی کردن و دوست خوب بودن چیست. دختر خوبی باش مادر خوبی باش مشاور خوبی باشید
و او هرگز از تراژدی فرار نکرد. برخی از مردم با غم و اندوه راحت نیستند، با مرگ راحت نیستند. و کوکی در هر مراسم خاکسپاری ظاهر شد. و مردم را آرام کرد، مردم را نصیحت کرد.
یکی دیگر از تخصص های او اتاق های بیمارستان و مطب های پزشک بود. او به دوستان و به ویژه زنانی که مبتلا به سرطان سینه بودند، مشاوره داد. او با آنها به وقت دکتر میرفت زیرا میدانست که سؤالات درستی که باید بپرسد، نه تنها به این دلیل که خودش تشخیص داده شده بود، بلکه به این دلیل که مدتها قبل از اینکه خودش تشخیص داده شود، مدافع تأمین مالی سرطان سینه و حمایت از آن بود.
یک زن وجود دارد که به دلیل نوع جدی سرطان تحت عمل جراحی قرار گرفته است. و کوکی با او به بیمارستان آمد. این زن هیچ خانواده ای در شهر نداشت. بنابراین کوکی روزها را صرف نشستن بیرون از بیمارستان در انتظار دکتر گذراند. وقتی دکتر بالاخره بیرون میآید و حیرتزده میشود، کوکی رابرتز آنجا نشسته است و او با سؤالات بسیار آگاهانه او را زیر و رو میکند. و این مرد در شوک است، و به اتاق بیمارستانی که دوستش در آن است برمیگردد و میگوید: «احساس میکنم به تازگی در «ملاقات با مطبوعات» بودهام. و زنی که تهیه کننده تلویزیون بود گفت: "من به او نگفتم که شبکه اشتباهی دارد."
چگونه میتوانید کوکی را که هرگز از انجام دادن برای دیگران دست برنداشت، با کوکی که وقتی سرطان سینهاش که برای اولین بار در سال 2002 تشخیص داده شد، در سال 2016 بازگشت، کمک نمیخواست مقایسه کنید؟ کوکی که به شما گفت "نه آه، نه گریه"، شما را مجبور می کند که در ماشین خود گریه کنید؟
یکی این است که او نمیخواست بیمار دیده شود، و ظاهرش در تلویزیون اینطور نبود. به نوه هایش ربط داشت. دلش نمی خواست او نمی خواست آنها را "tsk، tsk" کنند. او می خواست کوکی باشد. او می خواست مربی ای باشد که همیشه برای آنها بوده است.
درست است که او نگران بود که اگر بیمار دیده شود، تهیه کنندگان او را در تلویزیون نگذارند. اما او همچنین در پذیرش کمک از دیگران عالی نبود. او همیشه می خواست بخشنده باشد، نه گیرنده. مواقعی به او گفتم این خودخواهی است که از دیگران کمک نپذیری. مردم به شدت می خواهند به شما پس بدهند. آنها می خواهند حرکات محبتی را که شما به آنها داده اید، برگردانند. و دریافت مراقبت و توجه برای او سخت بود. او را ناراحت کرد.
او همیشه می خواست قوی دیده شود. او همیشه میخواست تحت کنترل دیده شود. او همیشه دوست داشت به عنوان کسی که می بخشد دیده شود. او این کار را خیلی خوب انجام داد.
کتاب با یک سوال شروع و پایان مییابد که تأثیر کوکی بر بسیاری از افراد را خلاصه میکند: کوکی چه کار میکند؟ از زمانی که او را از دست دادی چند بار این سوال را از خود پرسیدی؟
تقریبا هر روز.
هسته اصلی چیزی که از او یاد گرفتم و سعی کردم تمرین کنم این است: همه بیست و چهار ساعت در روز وقت دارند و شما می توانید از زمان خود برای ایجاد تغییر در زندگی دیگران استفاده کنید. شما می توانید از زمان خود برای زندگی با ایمان خود استفاده کنید.
کوکی برای بسیاری از مردم یک سنگ محک اخلاقی بود، نه به این دلیل که او یک قدیس بود. او اولین کسی بود که اعتراف کرد که از آن دور بود. اما چون چنین عنصر خوبی و حسن قضاوت وجود داشت. و مردم به دنبال یک لنگر اخلاقی به او نگاه کردند – چه چیزی درست است؟ چه خوب؟
سوال "کوکی چه کار می کند" یک ایده بسیار قدرتمند است.
